بریده های از کتاب استاد و درس
مرحوم استاد علی صفایی حائری
هنر با آن زبان و اين روح ، كارى بزرگ را به عهده دارد، هنر به دنبال طلب و درك دنياى بهتر ، به طرح اين دنيا مىپردازد و طرح اين دنيا يا در لباس تنوع است و يا در جلوهى تحرك، كه اين دو طرح، هميشه در تولد هنر و در جريان تاريخى هنر نمودار است، تا حدى كه امروز اين تنوع رنگين و اين مانى بزرگ سر تا سر هنر غرب را نقاشى كرده است و هنر را بى تشخص و بى ثبات ساخته است. آنجا كه هنرمند از دنياى موجود فارغ مىشود و دنياى مطلوب را مىفهمد، هميشه اين خطر هست كه دنياى مطلوب را با دنياى متنوع عوض كند و به جاى تحرك كه نياز اصيل و عميق انسان است و از تركيب او برخاسته، به تنوع قناعت كند و در يك پله، جوراجور بايستد و خيال كند كه پلهها را در نورديده است. فرار از دنياى موجود و درك دنیای مطلوب، هميشه بدون خطر نيست. و در اين جا، هنرى كه از ابتذال روزمرهگى سر بركشيده، به ابتذال تنوع مبتلا مىشود و تنها به كار كسانى مىآيد كه ايستاده، خواب رفتن مىبينند و در خواب، نقش حركت مىكشند، كه راستى اين مانى بزرگ و اين تنوع رنگين، نقشى گمراه كننده دارد.
ص۲۰-۲۱
...... طلب، تمركز، شعور، شهود، طرح، محتواى هنر را مىسازد. و به اشاره گذشت كه طلب، هم مىتواند از استدلال و تجربه و هم مىتواند از ادراكات بلاواسطه و شناخت قدر و وضعيت و تركيب انسان، تغذيه شود. در هر حال اين همه محتواى هنر را مىسازند و مىپزند. اين محتوا براى مدتى در ذهن هنرمند مىلولد و همچون جنينى انتظار لحظهى تولد را مىكشد.
هنرمندى كه احساس سرشارى و حركت لذت بخش اين محتوا را در خود دارد، نمىتواند با زور زدن به اين تولد كمك كند؛ چون اين محتوا مىخواهد با خط و رنگ و حجم و اندازه و حركت و يا كلمهها و شخصيتها و رابطههاى ممكن منطبق شود. شايد پنجاه بار در شكلهاى گوناگون، در وزنهاى نامفهوم و آهنگهاى گنگ و كلمههاى گوناگون جلوه كند و دوباره رخ بركشد و چهره بپوشاند.
در اين مرحله، هنرمند بارها و بارها خودش را با ابزار كارش، كه خط در نقاشى و اندازهها در مجسمه سازى و نتها در موسيقى و حركتها در رقص و كلمهها در شعر و ادبيات و حالتها و جدالها در فيلم و نمايش است روبرو مىسازد و اينها را سبك و سنگين مىنمايد.
و باز در اين مرحله اگر هنرمند در فكر مخاطبهاى مشخصى باشد بايد تمامى حال و هواى ذهن و ابزار و امكانات خودش را با حال و هواى مخاطبها و امكانات آنها هم منطبق كند. اگر او خواستار مشترىهاى زياد است و بازار مىخواهد، بايد از امكانات روز و خواستههاى مشخص مخاطبها، غافل نباشد و در سبك و القاء هنر خود، سليقه و ذوق مردم را هم در نظر بگيرد و به شرايط اجتماعى و خصلتهاى آنها هم توجه داشته باشد.
ص۲۱-۲۲
...... گرچه با توجه به جريان هنر در هنرمند، جايگاه حقيقت و واقعيت وزيبايى و تعهد مشخص گرديده است، كه حقيقت، واقعيت مطلوب و دنياى مطلوب توست و واقعيت، همان دنياى موجود است و زيبايى مراعات آن همه هماهنگى و تطابق است؛ كه زيبايى، هماهنگى يك اثر در خودش و هماهنگى يك اثر هماهنگ با جايگاهش و تاريخ و جغرافيايش و هماهنگى اين همه با غايت و مقصدى است كه براى آن در نظر گرفته مىشود.
اما تعهد، نه در هنر، كه در هنرمند مطرح مىشود و از طلب و تمركز و شعور و شهود او مايه مىگيرد و آن چنان بنيادى است كه نه در اثر هنرى، كه در تمام حركات و سكنات و حتى در سلام و عليك هنرمند، شاخ و برگ مىگستراند.
و در كنار اين همه، ذوق هم معنا مىشود، كه همان حساسيت و شعورى است كه در اثر تمركز و طلب، شكل مىگيرد و مىتواند حتى طعم كلمهها و رنگها و خطها را بچشد و حالتها را هم سبك و سنگين نمايد و كشمين داشته باشد و تا آنجا كه ميان تمامى شكلهاى هنر يك شكل را و از ميان تمامى سبكها، يك سبك را و يك وزن و آهنگ خاص را انتخاب كند كه با محتوا و امكانات هنرمند و مخاطب هماهنگ باشد.
ص۲۶
......تداوم جريان هنر تا امروز نشان مىدهد كه هنر در دست انسان همچون ابزارى نبوده، بل پناهگاهى بوده براى انسان بزرگتر از امروز و عظيمتر از تكرار.
در لحظهاى كه انسان نان ندارد، هنر طراح نان است و آنجا كه به رفاه رسيده و در تكرار مانده، هنر، پيامبر تنوع است و در بنبست تنوعها، هنر الهام بخش عصيان است و و و. و هميشه هنر بزرگتر از زندگى واقعى انسان، از زندگى عادى اوست.
هنرى كه براى واقعيت موجود، تلاش كند و همچون ابزارى، در دنياى كار و عمل، جريان بگيرد، هنر مبتذل و پست و فرومايهاى خواهد بود كه كار داس و چكش را هم خراب كرده و انسان را محروم ساخته است. هنر هميشه واقع گريز است، چه هنر خواص و چه هنر عوام، هر دو واقع گريز هستند. هر دو از دنياى موجود، خستهاند.
ص۲۷-۲۸
متن کامل کتاب
|